امتحان و حیاط تکونی
شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
*امروز داشتم برگه های امتحان املای بچه ها رو بهشون میدادم بچه های زرنگ کلاس همه شون طی یک برنامه از قبل نوشته شده اول با پای لرزون میومدن برگه رو می گرفتن(بهشون گفته بودم اگه امتحانشون از قبلی بدتر بشه جایزه نمیدم بهشون:)) طفلکی ها:) ) بعد از دیدن برگه چشای درشتشون می شد اندازه گردوOO بعد میپرسیدن خانم! ینی هیچی غلط نداشتیم!!Oo بعد تا کنار میزشون از ذوق یورتمه می رفتن :))))
یکی از بچه ها که خیلی دوسش دارم دوتا غلط داشت!!! اومد به من گفت خانم میشه برگه ما رو بدین ببریم خونه! گفتم چرا؟ گفت میخوام نشون مامانم بدم یکم خجالت بکشم!!! من:| (اینا دوم دبستانم هستنا!!)
*عصری مامان و برادر گرام افتادن به جون حیاط که تمیزش کنن(در این مواقع من ناپدید میشم:دی) شنیدم صدای خنده شون داره میاد!! حس ششم گفت یه دسته گلی به آب دادن! رفتم دیدم درخت کاج خمره ای خوشگلمو جناب باغبانان زبده! لختش کردن(هرس کردن) مثلا اومدن شاخه های پایینشو ببرن یه سوراخ توش ایجاد کردن بعد با نخ دوتا شاخه کناریشو به هم وصل کردن معلوم نباشهoO من چکار کنم از دست اینا:( (بیچاره بابا 5 دقیقه اینجوری :| به درخت زل زد)
*عاغا داداش میخواست بره زیرزمینُ درست کنه مامان گفت یه چیزی بنداز رو سر و صورتت خاک نشینه روشون. روسری سر کردن برادر همانا و رو زمین پهن شدن ما همانا:))))) بهش گفتم ببینمت خوشگله! بالافاصله طی عملیات محیرالعقولی و حرکاتی شبیه ماتریکس از جلوی دمپایی های پرتاب شده جا خالی دادم:) ولی خدایی چه صحنه ای بود! مــــاندگــــار:دی
۹۳/۰۲/۲۷
خیلی خوشم میاد اینجا خاطره میزاری و من لذت میبرم... دمت گرم منتظر خاطره های شاد بعدیت هستم